روشنفکري ایران بدنیال تحریک اجتماعي است؛ نه تحرک اجتماعي

ساخت وبلاگ


روشنفکري ایران بدنیال تحریک اجتماعي است؛ نه تحرک اجتماعي

مصطفي عمرزی –

با نشر کتاب «پور خرد» که گزیده ای برای معرفی استاد پورپیرار و کارنامه ی فرهنگی او بود، سراغ فرهنگیان و نخبه گان افغان رفتم و در حالی آنان را غافلگیر کردم که در سیاهی لشکر های مجعولات گیر مانده بودند و نمی توانستند میان خوب و بد، تفکیک کنند.

کتاب «پور خرد» با نامه ای عنوانی ریاست جمهوری افغانستان، خیلی زود جلب توجه کرد و بسیاری از آن نخبه گان فرهنگی ما را که در سیاست زده گی فضای افغانستان- درگیر مدعیات سیاسی، حتی امر فرهنگ را در تنزل آن، در سطح جاده ها و خیابان ها می یافتند و این به دل مُرده گی بیشتر آنان می افزود، متوجه می کند که سامان بخشیدن برای ایجاد ذهنیت مثبت- تا افکار عامه را به نفع آنان سود دهد، مستلزم پرداختن نو به مقولاتی ست که سال هاست یاد گرفته اند فقط با رونمایی تحولات- که فقط مولد تبصره و خبر است، در جلو اغتشاش فکری عظیمی بایستند که دیگر توده های بزرگ مردم ما را با تریبون به اصطلاح دیموکراسی به جان خودشان نیز انداخته است.

تا قبل از چاپ کتاب «پور خرد»، آشنایی با استاد پورپیرار در میان افغانان در حد کشف بعض اشخاصی گیر می ماند که در خلوت های خودشان از راز عجیبی سخن می گفتند که درونکاوی آن، رسیدن به حل مسایلی بود که تا پیش از آن، گرداب تاریخ، تفکر ما را فرو می برد تا برای فهم در حالی دست و پا زنیم که میراث این تقلا در بیش از نیم قرن گذشته، زاد و ولد اندیشه های مذمومی می شود که ما را با میراثی در جهان سوم در جغرافیای های عقب نگه داشته شده- به جان هم می اندازد تا به هم بپریم که برتریم.

چهره ی زار آنچه با نام میراث های فرهنگی در تاریخ، کرونولوژی کرده بودند، مرا هرگز در مسیری نکشاند که با اندک مایه ی فطری- اگر می رفتم، امروزه باید بخشی از توان فکر و قلمم صرف تعصب قومی و نژادی می شد، اما دریافت پاسخ در برابر انبوه مجعولات- پیش از آن که روشنگر باشند، ابهام می آفریدند، در حد توان فرهنگیان کشور ما نبود تا در عوض پرچم برافرشته ی افتخارات تقلبی- به ویژه باستان گرایی، مردمی که گاه در بررسی تاریخ، کشور آنان را چهار راه خطاب می کنند، ناگزیر نباشند در عوض حصار دفاع، توده های شوند که فراموش کنند اولویت های انسانی آنان، پرداختن به مقولات مجعول نیست.

آشنایی با استاد پور پیرار، آثار و رهروان او برای من که با مثنوی هفتاد من کاغذ به اصطلاح کار فرهنگیان خودمان، فقط هیولای میان تهی می دیدم، مسیری گشود که حداقل در میان کسانی که دیگر مساله ی ملت و مردم را حاشیه ای در زاوایای تعلقات دیگران نمی بینند و از ایده ای که میراث تعدی بیگانه دارد، صورت کشور ها و ملت های کنونی را قید کردند تا بحرانی بمانند- به جاده ای بیافتد که طی طریق اش، رسیدن به حقیقتی بود که در کنار بازتاب رویداد های عظیم تاریخی، اگر زود می شناختیم، کمتر باخته بودیم.

در کشور ما که بیش از سه دهه است امید های مردمی به سربلندی کوهساران را گور می کنند تا در سرسختی آنان، ناخواسته، فصل های حماسه ی ما، رفاه و آرامش ها را برانند، عادت کرده ایم اندوه، زمین گیر نسازد، اما گاه نهایت دشواری ها، مردم ما را نیز وامیدارد.

اکنون که این مقال را می نویسم، با تاسف دریافتم که یکی از بزرگان و ناموران جغرافیای فرهنگ، زبان و انسانیت ما، استاد ناصر پورپیرار، نیز با جاودانه گان پیوسته است.

ارتباطات معاصر، صورت تماس های ما را در حد شناخت و استفاده از آفرینش های فرهنگی در سطح منطقه و جهان به جایی رسانیدند که وقتی قید زبان می آید، محال است جامعه ی فرهنگی افغانان- به ویژه وقتی سخن و بحث از فرهنگیان ایران باشد، فراموش کنند قفسه های زیادی در کتابخانه های آنان، دهخدا، معین، عمید و صد های دیگر را محفوظ داشته اند که از مقال زبان تا تاریخ و ادبیات جهان، ما را کمک کردند شتاب برای تغییر مورد نیاز را بیشتر سازیم.

استاد ناصر پورپیرار در میان فرهنگیان نامدار ایران، گزیده ای ست پر فروغ که بدون شک پس از معرفت با کارنامه ی فرهنگی او، حل بسیاری از آن معادلات پیچیده، به ضاحت وجود دارد- که پیرامون ما را با ابهام و تاریکی، حصار کرده اند.

مرگ استاد در حالی اتفاق افتاد که تلاش می کردیم جامعه ی فرهنگی افغانان را برای بیرون رفت از دگم جعلیات، کمک کنیم و در این مسیر، آرزو های زیادی بودند تا عمری اندوخته ی یک انسان بزرگ و واقعی، خیلی به درازا برود- که همیشه حرمان می شود.

آشنایی با استاد پورپیرار، مسیر تفکرم برای مواجهه با دنیا و مافیهای آن را تغییر داد و از یُمن این آشنایی بهترم.

دو جلد تحفه ی ارسالی استاد (کتاب های اسلام و شمشیر و مگر این پنج روزه) که از شانس کم من فقط بر اثر آشنایی در اواخر عمر ایشان بود با گنجینه ای از میراث پر ارزش انسانی، فرهنگی، تحقیقی و یادواره ی کوچکی که فقط بر اثر شناخت با رهروان استاد و چند پیام کوتاه و کتبی او، باعث افتخار همیشه گی ام خواهند بود، مرا نیز وامیدارند در صف مشتاقان حق، برای یک انسان شریف و بزرگ نیایش کنم؛ و اما برای «روشنگری» تسلیت بگوییم.

 زنده یاد استاد ناصر پورپیرار در میان فرهنگیان ایران، که وقتی فراتر از ایران بر دیگران بیاندیشند، محترمانه می اندیشند- در تمامی مواردی که من می دانم، هرازگاهی که نامی از افغانستان و افغانان آمده است، احترام ژرف خویش را با تبیین مستندات تاریخی بسیار رعایت کرده است و برخلاف آن دیگرانی که می شناسیم، نه فقط فرهنگی و فرهیخته ی واقعی بود، بل با آفرینش ایده ی انسانی استوار بر ارزش های آسمانی قرآن مبین، ثباتی آفرید که ناممکن است پس از فهم کارنامه ی عظیم فرهنگی ایشان، خاطری برای تعلق خاطر عصبیت قومی، مجال یابد. یادش جاودنه باد.

 

ایرانی گری حق و صبر...
ما را در سایت ایرانی گری حق و صبر دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : diranigarie بازدید : 105 تاريخ : جمعه 13 مرداد 1396 ساعت: 7:17